×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

اجتماعی حقوقی,مذهبی

او در راه است

ماجرای مسجد جمکران

اغازفرمان تاسیس مسجد جمکران در شب سه شنبه 17 رمضان سال 293 ه.ق (1129)بود شیخ فاضل حسن بن محمد بن حسن قمی صاحب کتاب تاریخ قم (که این کتاب در سال 378 ه.ق تالیف شده ) معاصر شیخ صدوق از کتاب مونس الحزین فی معرفه الحق والیقین از تالیفات شیخ صدوق بنای مسجد جمکران را به دستور حضرت مهدی صاحب الزمان (عج)چنین نقل می کند شیخ عفیف وصالح حسن بن مثله جمکرانی می گوید شب سه شنبه هفدهم ماه رمضان 293 ه.ق در سرای خود خوابیده بودم ,نیمه شب بود ناگاه عده ای به خانه ام امدند ومرا از خواب بیدار کردند وگفتند برخیز و امر حضرت مهدی صاحب الزمان (عج)را اجابت کن که تورا می طلبد حسن بن مثله می گوید برخاستم و اماده شدم و حرکت کردم و چون به در خانه ام رسیدم جماعتی از بزرگان را دیدم سلام کردم جواب سلام را دادند و خوش امد گفتند و مرا به ان جایگاه که اکنون مسجد جمکران در انجا واقع شده بردند نگاه کردم دیدم تختی در انجانهاده شده و فرشی نیکو بر روی ان تخت گسترده اند و بالش های نیکو بر ان نهاده اند ,جوانی حدود سی ساله بر روی تخت بر بالش ها تکیه کر ده و پیرمردی در پیش روی او نشسته و کتابی در دست گرفته و برای ان جوان می خواند ,دیدم بیش از شصت مرد که بعضی جامه های سفید و بعضی جامه های سبز برداشته اند در گرداگرد ان جوان بر روی زمین نماز می خواند ند ان پیرمرد که حضرت خضر بود مرا روی تخت نشانید و حضرت امام مهدی (عج) (ان جوان )مرا به نام خود خواند و فرمود برو به حسن بن مسلم بگو تو چند سال است این زمین را اباد می کنی وما خراب می کنیم پنج سال زراعت کردی ,بار دیگر امسال شروع به زراعت کردی باید هرچه از این زمین سود برده ای برگردانی تا در همین محل ( ازهمان سود زراعت )مسجد بنا کنند به حسن بن مسلم بگو اینجا زمین شریفی است خداوند متعال این زمین را از زمین های دیگر برگزیده وارجمند نموده است تو ان را گرفته وبه زمین های خود ملحق نموده ای خداوند دو پسر جوان از تو گرفت و هنوز متنبه نشده ای اگر از این کار دوری نکنی بلای خداوند از ناحیه ای که گمان نمی بری برتو فرو می ریزد امام مهدی فرمود نزد سید ابو الحسن برو و به اوبگوبرخیزد و بیاید و ان مرد (حسن بن مسلم ) را بیاورد و منفعت چند ساله را از او بگیرد وبه دیگران بدهد تا صرف در بنای ساختمان مسجد شود باقی وجوه را از رهق واقع در ناحیه اردهال که ملک ما است نیز بیاورد و ساختمان مسجد را تمام کند و نصف رهق را وقف این مسجد کردیم که هر ساله وجوه در امد ان را بیاورند ودر ساختمان این مسجد به مصر ف برسانند به مردم بگو به این محل اشتیاق داشته باشند و ان را عزیز بدارند ودر ان چهار رکعت نماز بخوانند دو رکعت نماز تحیت مسجد در هر رکعتی یک بار الحمد و هفت بار قل هو الله احد ,ودر رکوع و سجود هفت بار ذکر رکوع وسجود را بخوانند سپس دو رکعت نماز صاحب الزمان بگذارند به این ترتیب که در رکعت اول هنگامی که در سوره حمد به ایه ایاک نعبد وایاک نستعین رسید ند ان را صد با ربگویند ورکعت دوم را نیز به همین طریق انجام دهند و بعد از نماز یک بار تهلیل (لا اله الا الله )بگویند سپس تسبیح فاطمه زهرا را بگویند انگاه سر بر سجده نهاده و صد بار بر پیامبر و الش صلوات بفرستند فمن صلا هما فکانما صلی فی البیت العتیق هرکس این دو رکعت ( یاا ین دو نماز )را بخواند گویی ان را در خانه کعبه خوانده است انگاه ان حضرت به من اشاره کرد که برو چون مقداری راه پیمودم بار دیگر مرا صدا کرد و فرمود در گله جعفر کاشانی (چوپان )یک بز هست که باید ان را بخری اگر مردم پولش را دادند که از پول انها خریداری می کنی وگرنه پولش را خودت بپرداز فردا شب (یعنی شب چهار شنبه )ان بز را بیاور ودر این محل (کنار مسیجد )ذبح کن انگاه روز چهارشنبه هیجدهم ماه رمضان گوشت ان بز را بین بیماران و کسانی که بیماری سخت دارند تقشیم کن که خداوند متعال همه را شفا دهد ان بز ابلق است موهای بسیار دارد هفت نشان سفید وسیاه هر کدام به اندازه یک درهم در یکطرف و چهار نشانه در طرف دیگر ان است حسن بن مثله می گوید حرکت کردم بار دیگر حضرت مهدی مرا صدا زد و فرمود هفتاد (یا هفت روز )دراینجا اقامت کن حسن بن مثله می گوید به خانه ام باز گشتم وهمه شب را در فکر بودم تا صبح شد پس از نماز نزد علی بن منذر رفتم و ماجرای شب را برای او تعریف کردم سپس همراه او به همان محل مسجد رفتیم او گفت سوگند به خدا نشانه ای که امام فرموده بود در اینجا نهاده است نگاه کردیم دیدیم حدود مسجد با میخ ها وزنجیرها مشخص شده است انگاه با علی بن منذر نزد سید ابو الحسن رفتیم وقتی به خانه اش رسیدیم غلامان وخدمتکارانش گفتند شما از جمکران می ایید گفتیم اری گفتند اقای سید ابو الحسن از اغاز بامداد تا حال انتظار امدن شما به سر می برد حسن بن مثله می گوید وارد خانه سید ابوالحسن شدم وسلام کردم جواب نیکو داد وبسیار به من احترام کرد و مرا در جای نیکو نشانید قبل از انکه سخنی بگویم او اغاز به سخن کرد و چنین گفت ای حسن بن مثله من خوابیده بودم شخصی در عالم خواب به من گفت صبح شخصی به نام حسن بن مثله از جمکران می اید انچه گفت به او اطمینان نما و گفتار او را تصدیق کن که سخنش از سخن ما است هرگز سخنش را رد نکن از خواب بیدارشدم وتا این ساعت در انتظار تو بودم حسن بن مثله ماجرا را به طور مشروح برای سید ابوالحسن نقل کرد سید ابوالحسن رضایی (که مردی متمکن بود )دستور داد براسب ها زین نهادند و سوار شدند وبه سوی جمکران رهسپار گشتند در نزدیک جمکران جعفر چوپان را دیدند که گله اش در چرا گاه کنار راه است حسن بن مثله به میان گله رفت .وان یز (که امام نشانه های ان را فرموده بود )را دید که از پشت گله به سویش دوید حسن ان بز را گرفت و خواست پولش را بپردازد جعفر چوپان گفت سوگند به خدا تا کنون من این بز را جز امروز ندیده بودم هر کار کردم پولش را نگرفت انگاه ان بز را به محل تعیین شده اوردند ودر انجا ذبح کردند سید ابوالحسن ان میخ ها وچوب ها را که در محدوده مسجد نشانده بودند به قم اورد ودر خانه اش نگهداری می کرد ,هر بیماری که مبتلا به بیماری سخت بود می امد و خود را به ان زنجیرها می مالید شفا می یافت سید ابوالحسن که در محله موسویان قم ( خیابان اذر فعلی )سکونت داشت وفات کرد پس از مدتی یکی از فرزندانش بیمار گردید داخل اطاق شد سر صندوق را برداشت تا خود را به ان میخ ها و زنجیرها بمالد و شفا یابد انها را نیافت
پنجشنبه 11 اسفند 1390 - 4:11:59 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://sayebarooni.baxblog.com

ارسال پيام

دوشنبه 5 آبان 1393   12:10:22 AM

 از مداحی زیبایی که گذاشتید ممنون/ 

http://sayebarooni.baxblog.com

ارسال پيام

دوشنبه 5 آبان 1393   12:10:22 AM

 از مداحی زیبایی که گذاشتید ممنون/ 

http://razemajnoon.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 12 اسفند 1390   10:16:11 AM

چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی����چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی

خلیل آتشین سخن ؛ تبر به دوش بت شکن����..خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی

برای ما که خسته ایم نه ؛ ولی����������..برای عده ای چه خوب شد نیامدی

تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام�������..دوباره صبح؛ ظهر ؛ نه غروب شد نیامدی

آخرین مطالب


حقیقت دل


دعاتعطیل است


ای مظلومه عالم به دادمظلومان برس


یا علی


چرا قبر فاطمه مخفی است؟


نجوای درغم مادرو برادر


فاطمه شیعیان را دریاب التماس دعا


در دل مولا با مادر ائمه


نجوا


درد دل دختر با سر بریده


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

61927 بازدید

26 بازدید امروز

75 بازدید دیروز

903 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements